شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و ....
شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود
و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه
تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان
کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور، شیرینى صمیمیت ها
و یکدلى ها، تقسیم مى شود و کام هاى همه را شیرین مى کند .
یلداى طولانى ترین شب سال، بهترین مجال براى نیم
نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور، خلاصه مى شوند و مى گذرند و
این گذشتن، بهترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى در کنار هم بودن لبخندهاى
امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست .
یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان
کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان
سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم .
یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند
پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون
مانده اند، زنده کنیم .
یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى،
سرمشق خوبى هایمان بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش
مى شوند. مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ
باخته اند. مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها.
یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن
را تجربه کنیم ..
امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع
های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند
و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف
هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه
ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند
و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به
شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند ..
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار
تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ
ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به
یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را
می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می
گوید . .